در قالب word و در 10 صفحه، قابل ویرایش.
الف)مدخل:
مقدمه اي در باب مقدمه:
در باب حكمت فلسفه هم سخنهاي نغز بسيار است هم تعريف از ماهيت آن، نميدانم پيش از نياز بشريت يا كم از آن. ولي حتما با اين قول كه نقد سر نوشت فلسفه بسيار مفيد فايده خواهد بود موافق هستيد. و البته تا قبل از آن كه وارد نقد و بررسي شويم بايد در حد امكان به اطلاعات خود بيفزاييم.
و به ياد داشته باشيم اين سخن را« اين سخنان نه فقط دنياي خواننده كه دنياي نويسنده خود را هم مي تواند تغيير دهد»(مونولوگ در فيلم شبهاي روشن نوشته سعيد عقيقي) اين _ول بالا را ميشل فوكو انديشمند و فيلسوف فرانسوي با نگاه خود طور ديگري بيان كرده است:
چيز هايي كه ميگويم بدان دليل نيست كه بدانها ميانديشم بلكه بيشتر آنها را به هدف ويران گري خويشتن ميگويم تا ديگر ناگزير نباشم بينديشيم تا بتوانم مطمئن شوم كه از اينجا به بعد آن ها زندگي خود را بيرون از من ادامه خواهند داد و يا خواهند مرد، به مرگي كه من ناگزير نخواهم بود خود را در آن باز شناسم.
اين سخنان فوكو از اين جهت براي نگارنده داراي اهميتاند كه در نگاه به تاريخ فلسفه به سرنوشت سخنان افراد در زندگيشان توجهي نكنم، شايد بعضي از اين افراد خود به اين گفته خود معتقد نباشند.
و اما تا در مورد نگارنده و آن چه كه او سعي كرده بدان بپردازد اطلاعات اوليه اي است در باب فلسفه كه هم نگارنده با نوشتن ايشان اطلاعاتي كسب ميكند و هم شايد بعضي از خوانندگان نيز و خواهشي كه اگر دانايي اين سطور را منت خواندن گذاشت اگر نكته اي و اشكالي داشت،كه حتما دارد، نگارنده ي نادان را از آن نكته داغي بر دل نگذارد و باز نگارنده اميدوار است در اين سطور طعم اين سخن ويل دورانت را بچشد:
«اين معني را تا هنگامي كه ضروريات قاطع حيات مادي او را از مقام بلد انديشه به سرزمين پست مبارزه ي اقتصادي فرود نياورده است، درك كند» و به ياد همگان باشد اين سخن ديگر ويل دورانت را كه حقيقت ما را توانگر نمي سازد ولي آزاد بار مي آورد. (تاريخ فلسفه ويل دورانت، ترجمه عباس زرياب)